پیشوندها prefixes عباراتی هستند که در ابتدای کلمات اضافه می شوند تا معنای کلمه تغییر کند: dis-trust، im-mature، couter-productive. پسوندها suffixes در انتهای کلمات اضافه می شوند تا شکل کلمات تغییر کند: wonderful، improve-ment، adapt-able. درک نحوه استفاده از پیشوندها و پسوندها به شما کمک می کند دایره لغات خود را گسترش دهید.
در این مطلب، با پیشوندها و پسوندهای رایج در زبان انگلیسی آشنا خواهید شد. متوجه خواهید شد که چگونه اینها معنا و شکل یک کلمه را تغییر می دهند. مثال هایی ارائه شده است تا نحوه استفاده از این پیشوندها و پسوندها را دقیقاً به شما نشان دهد.
در پایان این مطلب، شما قادر خواهید بود، معانی پیشوندهای رایج را مشخص کنید و با قوانین پسوندهای رایج آشنا می شوید.
پیشوندها و پسوندها در کل به عنوان پیوند affixes شناخته می شوند. برخی از کلمات هم پیشوند و هم پسوند دارند مانند:
prefix + root word + suffix
un-comfort-able
درک نحوه تشکیل کلمات با استفاده از پیشوندها و پسوندها می تواند به شما کمک کند تا معنای کلمات را پیدا کنید و املای دشوار آن ها را درک کنید.
پیشوندها Prefixes: معانی و کاربرد
پرکاربردترین پیشوندها آنهایی هستند که یک صفت با معنای مثبت را به یک صفت با معنای منفی یا مخالف تغییر می دهند، به عنوان مثال: uncomfortable.
پیشوندهایی که کلمه را به معنای منفی تغییر می دهند عبارتند از: in-، ir-، im- و dis-. نمونه هایی که با استفاده از این نوع پیشوند تشکیل می شوند عبارتند از: inactive، irregular، impossible و dishonest.
مثال | معنی | پیشوند |
Antidote پادزهر | مخالفت / برای جلوگیری از | anti- |
Counterproductive غیرمولد | مخالف / ضد | counter- |
de-activate از کار انداختن | چیزی حذف شده / کاهش یافته | de- |
Disadvantage عیب | منفی / ضد | dis- |
ex-wife همسر سابق | سابق | ex- |
extra-curricular فوق برنامه | فراتر | extra- |
Forewarn پیش اخطار | قبل / پیش | fore- |
Homogeneous همگن | همانند | homo- |
hyper-sensitive بیش از حد حساس | خیلی / زیاد | hyper- |
Illogical غیرمنطقی | منفی / مخالف | il- |
Immature نابالغ | منفی / مخالف | im- |
Inexpensive ارزان | منفی / مخالف | in- |
International بین المللی | بین | inter- |
Irregular بی قاعده | ز | ir- |
Malpractice سوء رفتار | بد / اشتباه | mal- |
Midwinter نیمه زمستان | وسط | mid- |
Misplace نابجا | بد / اشتباه | mis- |
Monorail مونوریل | تک | mono- |
Neoclassical نئوکلاسیک | جدید | neo- |
Nondescript غیرتوصیفی | غیر | non- |
Omnivore همه چیزخوار | همه | omni- |
Outweigh خارج از وزن | فراتر / بیشتر | out- |
pre-date قبل از تاریخ | قبل | pre- |
re-arrange تنظیم دوباره | دوباره | re- |
Semicircle نیم دایره | نیم | semi- |
Submerge زیر آب کردن | زیر | sub- |
Superhero ابرقهرمان | بزرگتر / ابرقدرت | super- |
Unbelievable باور نکردنی | منفی / مخالف | un- |
Underachieve کم کاری | ناکافی / زیر | under- |
برخی از گروه های پیشوند معانی و کاربردهای بسیار خاصی دارند. جدول زیر متداول ترین پیشوندهای اندازه گیری های متریک را خلاصه می کند، آنهایی که مضرب واحدها را توصیف می کنند و پیشوندهایی که کسری از واحدها را نشان می دهند.
مثال | معنی | پیشوند |
Decathlon ده گانه | ده تایی | deca- |
Kilometer هزار کیلومتر | هزار تایی | kilo- |
Megabyte مگابایت | میلیون | mega- |
Gigawatt گیگاوات | میلیارد | giga- |
Deciliter دسی لیتر | یک دهم | deci- |
Centimeter سانتی متر | یک صدم | centi- |
Millimeter میلی متر | یک هزارم | milli- |
micro-organism میکروارگانیسم | میکرو | micro- |
پسوندها Suffixes: پسوندهای رایج برای اسم ها و صفت ها
پسوندها کلمات ریشه را قادر می سازند تا به روش های مختلف تغییر کنند تا نقش های مختلف را دربرگیرند. به عنوان مثال: کلمه create می تواند به creation که یک اسم است تبدیل شود. و هچنین می تواند به صورت صفت creative، قید creatively ظاهر شود.
نقش های مختلف کلمات دارای پسوندهای خاص خود می باشند.
مثال | پسوندهای رایج برای اسم ها | مثال | پسوندهای رایج برای صفات |
Endurance /
Conscience |
-ance / -ence | Adorable / terrible | -able / -ible |
Contestant | -ant | pleasant /
confident |
-ant / -ent |
Freedom | -dom | Passionate | -ate |
Employee | -ee | Wonderful | -ful |
painter /
conductor |
-er / -or | Canadian | -ian |
Scenery | -ery | Energetic | -ic |
Neighbourhood | -hood | Methodical | -ical |
Election | -ion | Selfish | -ish |
Socialism | -ism | Positive | -ive |
Novelist | -ist | Pointless | -less |
Regularity | -ity | business-like | -like |
Improvement | -ment | Adventurous | -ous |
Sadness | -ness | Wearisome | -some |
Friendship | -ship | Noisy | -y |
Closure | -ure |
مثال | پسوندهای افعال | مثال | پسوندهای قیود |
Eatn | -en | Quickly | -ly |
Energize | -ise / -ize | Clockwise | -wise |
Alternate | -ate | Northward | -ward |
قواعد املا و خانواده کلمات
- قواعد املای پسوندی
قوانین زیر برای املای انگلیسی بریتانیایی اعمال می شود. همچنین در بخش بعدی در مورد قوانین املای آمریکایی اشاره شده است.
برای اکثر کلمات کوتاهی که به یک صامت ختم می شوند، هنگام اضافه کردن پسوند، صامت را دو بار تکرار می کنیم به عنوان مثال : big / bigger
برای کلمات بزرگتر که به -l ختم می شوند در این حالت هم باید حرف صامت دو بار تکرار شود مانند travel که میشه traveller. در برخی از افعال نیز قاعده بکار گرفته می شود به عنوان مثال : modelling.
برای کلماتی که به -e ختم می شوند حرف e آخر در بیشتر اوقات حذف می شود زمانی که پسوند با یک حرف مصوت آغاز شود. مانند: evolve / evolving، در برخی اوقات نیز حرف e حفظ می شود برای راحتی در تلفظ مانند :
knowledgeable / manageable
برخی دیگر از کلمات املاهای جایگزینی دارند مانند: loveable و یا lovable هر دو در املا درست هستند. کلماتی که به ee، oe و ye ختم می شوند حرف e از آن ها ختم نمی شود زمانی که پسوندها به آن ها اضافه می شوند. مانند : seeing و canoeing
- املای آمریکایی
بین انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی تفاوت هایی در املا وجود دارد. در اینجا چند تفاوت رایج وجود دارد:
British English | American English |
analyze | analyse |
travelled/travelling | traveled/traveling |
defence | defense |
civilisation | civilization |
centre | center |
humour | humor |
dialogue | dialog |
- خانواده کلمات
«خانواده کلمات» گروه هایی از کلمات هستند که پسوندهای مختلفی به ریشه یک کلمه اضافه شده اند. یادگیری همه خانواده کلمات در انگلیسی بسیار دشوار است، اما دانستن چند خانواده کلمه رایج می تواند به شما در یادگیری الگوهای املایی و معانی پیشوند و پسوند رایج کمک کند.
امتحانات انگلیسی اغلب از دانشآموزان میخواهد که کلمات را با اضافه کردن پیشوندها و پسوندهای مناسب نقش شان را تغییر دهند. بنابراین، آشنایی با پیشوندها و پسوندها می تواند به مهارت های امتحانی و همچنین واژگان شما کمک کند.
خانواده کلمات زیر نشان می دهند که چگونه کلمات ریشه می توانند برای ایجاد اشکال مختلف با معانی مشابه تغییر شکل دهند.
قید | صفت | اسم | فعل |
Successfully | Successful | Success | Succeed |
specially | Special | Specialism | Specialize |
Attractively | Attractive | Attraction | Attract |
Surprisingly | Surprising | Surprise | Surprise |
۴. استفاده از خط تیره در پیشوندها
در بیشتر مواردی که پیشوندی به کلمه اضافه می شود، از خط فاصله (-) استفاده نمی شود. با این حال، در برخی شرایط می توان از خط تیره استفاده کرد تا معنای کلمه واضح تر شود و از سردرگمی جلوگیری شود.
یک مثال جایی است که پیشوند با همان حرفی که کلمه با آن شروع می شود به پایان می رسد. به عنوان مثال: co- و owner. اضافه کردن co- بدون خط تیره می تواند تلفظ کلمه را تغییر دهد و معنی کلمه را برای فهمیدن دشوار نماید. به همین دلیل co-owner واضح تر از coowner است.
در جایی که این کلمه دو معنی داشته باشد نیز ممکن است سردرگمی رخ دهد. به عنوان مثال: remark یعنی تذکر اما کلمه re-mark یعنی تصحیح دوباره یک امتحان. استفاده از خط فاصله در این شرایط می تواند از سردرگمی جلوگیری کند.
خط فاصله اغلب با پیشوند قبل از یک اسم خاص استفاده می شود. به عنوان مثال: un-American و anti-British. و در آخر، پیشوندهای ex-، self-، co- معمولا همواره با خط فاصله استفاده می شوند.
پیشوندها و پسوندها – مثال ها
فهرست زیر پیشوندها و پسوندهای رایج در زبان انگلیسی را خلاصه می کند. جملات مثالی نیز برای کمک به درک آنها ارائه شده است.
مثال های پیشوندها
Anti-
antiseptic | ضد عفونی کننده |
anti-climax | ضد اوج |
antifreeze | ضد یخ |
antibiotic | آنتی بیوتیک |
antibody | پادتن |
anticlockwise | خلاف جهت عقربه های ساعت |
The athletes ran around the track in an anticlockwise direction.
ورزشکاران در جهت خلاف جهت عقربه های ساعت در اطراف پیست می دوند.
Many infections can be treated with antibiotics.
بسیاری از عفونت ها را می توان با آنتی بیوتیک درمان کرد.
Counter-
counterpart | همتا |
counterproductive | معکوس |
counterclaim | ادعای متقابل |
Putting too much pressure on young people can be counterproductive.
فشار بیش از حد بر جوانان می تواند نتیجه معکوس داشته باشد.
De-
deteriorate | بدتر شدن |
derail | خارج کردن از ریل |
deactivate | از کار انداختن |
The discussion deteriorated into an argument.
بحث به مشاجره تبدیل شد.
Dis-
Jane never did what she was told. She was a disobedient child.
جین هرگز آنچه را که به او گفته شده بود انجام نداد. او کودکی نافرمان بود.
Rob was disappointed when he didn’t get the job.
راب وقتی کار را دریافت نکرد ناامید شد.
Ex-
ex-wife | همسر سابق |
ex-teacher | معلم سابق |
ex-husband | شوهر سابق |
ex-policeman | پلیس سابق |
I still meet my ex-husband sometimes.
من هنوز هم گاهی اوقات با شوهر سابقم ملاقات می کنم.
No, he wasn’t a teacher before. He’s an ex-policeman.
نه، او قبلا معلم نبود. او یک پلیس سابق است.
Extra-
extracurricular | فوق برنامه |
extracellular | خارج سلولی |
extraordinary | خارق العاده |
Her journey across the world was extraordinary.
سفر او در سراسر جهان فوق العاده بود.
Fore-
forewarn | پیش اخطار |
foreground | پیش زمینه |
forefathers | اجداد |
forecast | پیش بینی |
forego | چشم پوشی |
forefront | خط مقدم |
This robotics company is at the forefront of modern technology.
این شرکت رباتیک در خط مقدم فناوری مدرن قرار دارد.
The weather forecast for tomorrow is good.
هوا برای فردا خوب است.
Homo-
homogeneous | همگن |
homophone | هم آوا |
Air is a homogeneous mixture.
هوا مخلوطی همگن است.
Hyper-
hypersensitive | بیش از حد حساس |
hyperlink | هایپرلینک |
hyper-intelligent | فوق هوشمند |
A hyperlink connects one page to another.
هایپرلینک یک صفحه را به صفحه دیگر متصل می کند.
Il-
illogical | غیر منطقی |
illegal | غیر مجاز |
illiterate | بی سواد |
illuminate | روشن کردن |
Driving under the age of 17 is illegal in the UK.
رانندگی زیر 17 سال در بریتانیا غیرقانونی است.
Im-
immature | نابالغ |
immaterial | غیر مادی |
immediately | بلافاصله. مستقیما |
immense | عظیم |
impersonal | غیر شخصی |
impatient | بی صبر |
You need to speak to the headteacher immediately.
شما باید فورا با مدیر صحبت کنید.
Jamie looks sensible but he is actually quite immature.
جیمی معقول به نظر می رسد اما در واقع کاملا نابالغ است.
In-
inevitable | اجتناب ناپذیر |
incorrect | غلط |
indifferent | بي تفاوت |
indoors | در داخل |
ineffective | بی اثر |
insincere | غیر صادقانه |
The examiner told me that some of my answers were incorrect.
ممتحن به من گفت که برخی از پاسخ های من نادرست است.
Unfortunately, the cancer medicine was ineffective.
متاسفانه داروی سرطان بی اثر بود.
Inter-
international | بین المللی |
intermediate | متوسطه |
interpreter | مترجم |
interval | فاصله |
interfere | مداخله کردن |
interest | علاقه |
My husband is working for an international company.
شوهرم در یک شرکت بین المللی کار می کند.
Maggie decided not to be a teacher; she is training to be an interpreter.
مگی تصمیم گرفت معلم نشود. او در حال آموزش برای مترجم شدن است.
Ir-
irresponsible | بی مسئولیت |
irrational | غیر منطقی |
irregular | بی قاعده |
irrelevant | غیر مرتبط |
Irregular verbs are difficult to learn!
یادگیری افعال بی قاعده سخت است!
Mal-
malpractice | سوء رفتار |
malfunction | اشکال در عملکرد |
malnourished | سوء تغذیه |
malnutrition | سوء تغذیه |
I couldn’t complete the work because laser cutting machine malfunctioned.
من نتوانستم کار را کامل کنم زیرا دستگاه برش لیزری خراب بود.
Mid-
mid-July | اواسط ژوئیه |
midweek | وسط هفته |
mid-September | اواسط سپتامبر |
mid-sentence | وسط جمله |
I’m going to go out for a walk midweek.
اواسط هفته برای پیاده روی می روم بیرون.
Mis-
misunderstanding | سوء تفاهم |
mistrust | بی اعتمادی |
misuse | سوء استفاده |
misspell | غلط املایی |
misrepresent | نادرست معرفی کردن |
mispronounce | اشتباه تلفظ کردن |
The newspaper report misrepresented what I said!
گزارش روزنامه آنچه من گفتم را نادرست بیان کرد!
Mono-
monorail | مونوریل |
monotone | یکنواخت |
monochrome | تک رنگ |
monotonous | یکنواخت |
monosyllable | تک هجایی |
monopoly | انحصار |
That song has a boring tune; it’s monotonous.
آن آهنگ، ریتم خسته کننده ای دارد. یکنواخت است
Neo-
neonatal | نوزادی |
neoclassical | نئوکلاسیک |
Neolithic | نوسنگی |
Yes, that museum is a neoclassical building.
بله، آن موزه یک ساختمان نئوکلاسیک است
Non-
(توجه داشته باشید که پیشوند “non” معمولاً با خط فاصله استفاده می شود)
non-event | بدون رویداد |
non-stop | بدون وقفه |
non-smoking | غیر سیگاری |
non-alcoholic | غیر الکلی |
non-member | غیرعضو |
non-resident | غیر ساکن |
Non-residents are welcome in the restaurant.
از افراد غیر مقیم در رستوران استقبال می شود.
Omni-
omnivore | همه چیزخوار |
omnipresent | همه جا حاضر |
An omnivore eats plants and animals.
همه چیزخوار گیاهان و حیوانات را می خورد.
Out-
outbreak | شیوع |
outgrow | رشد کردن |
outrun | پیشی گرفتن |
outweigh | سنگین تر بودن از |
outbuilding | ساخت و ساز |
outspoken | صریح |
He has outgrown all his baby clothes now.
او اکنون از تمام لباس های نوزادیش بزرگتر شده است.
Overall, the advantages outweigh the disadvantages.
به طور کلی، مزایا بیشتر از معایب است.
Pre-
pre-war | قبل از جنگ |
pre-recorded | از پیش ضبط شده |
pre-pay | پیش پرداخت |
pre-set | از پیش تنظیم شده |
pre-tax | پیش مالیات |
She has a pre-recorded message on her phone.
او یک پیام از قبل ضبط شده در تلفن خود دارد.
You can pre-pay for your dental treatment.
می توانید هزینه درمان دندانپزشکی خود را پیش پرداخت کنید.
Re-
replay | بازپخش |
rerun | اجرا مجدد |
re-record | دوباره ضبط کردن |
re-write | دوباره بنویسی |
She had to re-write her essay to get a higher grade.
او مجبور شد انشای خود را دوباره بنویسد تا نمره بالاتری بگیرد.
The football match last weekend was a replay.
بازی فوتبال آخر هفته گذشته تکراری بود.
Semi-
semicircle | نیم دایره |
semi-darkness | نیمه تاریک |
semi-detached | نیمه جدا |
semi-literate | نیمه با سواد |
semi-professional | نیمه حرفه ای |
They left the restaurant in semi-darkness.
در نیمه تاریک رستوران را ترک کردند.
Mary is a great tennis player. She is semi-professional.
مری یک تنیس باز بزرگ است. او نیمه حرفه ای است.
Sub-
subtropical | نیمه گرمسیری |
subsection | زیر بخش |
sub-zero | زیر صفر |
subnormal | غیر عادی |
subsoil | زیر خاک |
They had to cope with sub-zero temperatures.
آنها مجبور بودند با دمای زیر صفر کنار بیایند.
Super-
supermarket | سوپر مارکت |
supernatural | فراطبیعی |
super-tanker | ابر نفتکش |
super-rich | بسیار ثروتمند |
supervisor | سرپرست |
Supermarkets have a greater range of products than local shops.
سوپرمارکت ها نسبت به مغازه های محلی طیف وسیعی از محصولات دارند.
John has been my supervisor for the past year.
جان در سال گذشته سرپرست من بوده است.
Un-
unbelievable | باور نکردنی |
unkind | نامهربان |
unusual | غیر معمول |
unable | ناتوان |
uncanny | غیر طبیعی |
My new shoes are uncomfortable.
کفش های جدیدم راحت نیستند.
That film was unbelievable!
آن فیلم باور نکردنی بود!
Under-
underplay | دست کم گرفته شده |
underwear | زیر شلواری |
under-valued | کم ارزش شده |
under-rated | کم رتبه بندی شده |
under-paid | کمتر پرداخت شده |
He was an under-rated actor.
او یک بازیگر کم ارزش بود.
I’m not selling that vase. I think it has been under-valued.
من آن گلدان را نمی فروشم فکر می کنم کم ارزش شده است.
مثال های پسوندها
-able
unbelievable | باور نکردنی |
comfortable | راحت |
washable | قابل شستشو |
likeable | دوست داشتنی |
knowledgeable | آگاه |
fashionable | مد روز |
Do you prefer fashionable or comfortable clothes?
لباس های مد روز را ترجیح می دهید یا راحت؟
Professor Smith is very knowledgeable about insects.
پروفسور اسمیت در مورد حشرات بسیار آگاه است.
-ance
performance | کارایی |
allowance | کمک هزینه |
disturbance | اختلال |
appearance | ظاهر |
brilliance | درخشش |
Tom is given a weekly allowance by his parents.
پدر و مادرش به تام کمک هزینه هفتگی می دهند.
The police were called to a disturbance in the street.
پلیس برای ایجاد اغتشاش در خیابان فراخوانده شد.
-ant
pleasant | دلپذیر |
brilliant | درخشان |
disinfectant | ضد عفونی کننده |
servant | خدمتگزار |
assistant | دستیار |
We had a brilliant holiday in Spain.
تعطیلات خوبی را در اسپانیا سپری کردیم.
He decided to employ an assistant.
تصمیم گرفت دستیار استخدام کند.
-ate
activate | فعال کردن |
affectionate | محبت آمیز |
regulate | تنظیم کردن |
electorate | رای دهندگان |
mediate | واسطه |
fortunate | خوش شانس |
You can activate your PayPal account now.
اکنون می توانید حساب پی پال خود را فعال کنید.
His dog is well-behaved and affectionate.
سگ او خوش رفتار و مهربان است.
-dom
freedom | آزادی |
kingdom | پادشاهی |
boredom | بی حوصلگی |
Freedom of choice means you have more opportunity to make decisions.
آزادی انتخاب یعنی فرصت بیشتری برای تصمیم گیری دارید.
-ence
presence | حضور |
existence | وجود داشتن |
occurrence | وقوع |
permanence | ماندگاری |
I could feel a ghostly presence when I went into the room!
وقتی وارد اتاق شدم میتونستم حضور روحی رو حس کنم!
Most people dispute the existence of ghosts.
اکثر مردم وجود ارواح را مورد مناقشه قرار می دهند.
-ent
different | متفاوت |
resident | مقیم |
president | رئيس جمهور |
She has been a resident in this area for many years.
او سالهاست که در این منطقه ساکن بوده است.
-er
carpenter | نجار |
painter | نقاش |
hotter | داغ تر |
bigger | بزرگتر |
diner | غذاخوری |
photographer | عکاس |
He is training to be a painter.
او در حال آموزش نقاش شدن است.
She would love to be a photographer.
او دوست دارد یک عکاس شود.
-ery
bravery | شجاعت |
machinery | دستگاه |
bakery | نانوایی |
flattery | چاپلوسی |
You can buy bread at the bakery.
شما می توانید نان را از نانوایی بخرید.
The fireman was praised for his bravery.
این آتشنشان به خاطر شجاعتش مورد ستایش قرار گرفت.
-ful
beautiful | زیبا |
wonderful | فوق العاده |
colorful | رنگارنگ |
eventful | پر حادثه |
restful | آرام |
careful | مراقب باش |
It was an eventful day.
روز پر حادثه ای بود.
I hope you have a wonderful holiday!
امیدوارم تعطیلات فوق العاده ای داشته باشید!
-hood
neighborhood | محله |
childhood | دوران کودکی |
This is a very quiet neighborhood.
این محله بسیار آرام است.
-ible
terrible | وحشتناک |
horrible | ناگوار |
visible | قابل رویت |
edible | خوراکی |
Is that plant edible?
آیا آن گیاه خوراکی است؟
Our house is visible from the road.
خانه ما از جاده مشخص است.
-ic
photographic | عکاسی |
alcoholic | الکلی |
supersonic | مافوق صوت |
SpaceX is planning to launch a supersonic plane.
اسپیس ایکس در حال برنامه ریزی برای پرتاب یک هواپیمای مافوق صوت است.
The local pub serves alcoholic and non-alcoholic drinks.
کافه محلی نوشیدنی های الکلی و غیر الکلی سرو می کند.
-ical
historical | تاریخی |
identical | همسان |
satirical | طنز |
John and Steve are identical twins.
جان و استیو دوقلوهای همسان هستند.
-ion
decision | تصمیم گیری |
promotion | ترفیع |
completion | تکمیل |
election | انتخابات |
exhaustion | فرسودگی |
deception | فریب |
The results of the election will be announced tomorrow.
نتایج انتخابات فردا اعلام می شود.
She made an important decision today.
او امروز تصمیم مهمی گرفت.
-ism
Cubism | کوبیسم |
socialism | سوسیالیسم |
criticism | انتقاد |
heroism | قهرمانی |
Cubism was one of the most influential art movements of the twentieth century.
سبک کوبیسم یکی از تأثیرگذارترین جنبش های هنری قرن بیستم بود.
-ish
childish | کودکانه |
selfish | خود خواه |
reddish | مایل به قرمز |
snobbish | کمی از خودراضی |
Spanish | اسپانیایی |
English | انگلیسی |
She looks grown-up but she is a little childish.
او بزرگ به نظر می رسد اما هنوز کمی بچه گانه است.
He has reddish hair.
او موهای تقریبا قرمزی دارد.
-ist
socialist | سوسیالیست |
novelist | رمان نویس |
guitarist | گیتاریست |
pianist | پیانیست |
sexist | جنسیتی |
racist | نژاد پرست |
She is a brilliant guitarist.
او یک گیتاریست درخشان است.
Sexism and racism are not to be tolerated in schools.
تبعیض جنسی و نژادپرستی در مدارس قابل تحمل نیست.
-ity
creativity | خلاقیت |
popularity | محبوبیت |
regularity | منظم |
sexuality | جنسیت |
eventuality | احتمال |
familiarity | آشنایی |
Her strength is her creativity.
قدرت او خلاقیت اوست.
Jenny carefully planned her trip to allow for any eventuality.
جنی به دقت برنامه ریزی سفر خود را برای هر گونه احتمالی انجام داد.
-ive
creative | خلاق |
positive | مثبت |
negative | منفی |
transitive | متعدی |
explosive | مواد منفجره |
detective | کارآگاه |
My brother-in-law is working as a private detective.
برادر شوهرم به عنوان کارآگاه خصوصی کار می کند.
My mother is a creative person.
مادر من آدم خلاقی است.
-less
careless | بی توجه |
ruthless | بی رحم |
pointless | بیهوده |
meaningless | بی معنی |
tasteless | بی مزه |
powerless | ناتوان |
It was a careless mistake.
اشتباه بی دقتی بود
Sorry, but this soup is tasteless.
ببخشید این سوپ بی مزه است.
-ment
permanent | دائمی |
government | دولت |
employment | استخدام |
arrangement | تنظیم |
management | مدیریت |
She is really pleased that she now has a permanent job.
او واقعاً خوشحال است که اکنون یک شغل دائمی دارد.
Have you got any management experience?
آیا تجربه مدیریتی دارید؟
–ness
shyness | خجالتی |
loudness | بلندی صدا |
sadness | غمگینی |
loneliness | تنهایی |
He had to try hard to overcome his shyness.
او باید تلاش زیادی می کرد تا بر کم رویی خود غلبه کند.
Loneliness can be a big problem for older people.
تنهایی می تواند مشکل بزرگی برای افراد مسن باشد.
-ous
adventurous | پرماجرا |
pretentious | پرمدعا |
cautious | محتاط |
dangerous | خطرناک |
spacious | بزرگ / جادار / فراخ |
Her new flat is very spacious.
آپارتمان جدید او بسیار جادار است.
She is really adventurous. She often travels to faraway places.
او واقعاً ماجراجو است. او اغلب به مکان های دور سفر می کند.
-ship
friendship | دوستی |
hardship | سختی |
fellowship | همراهی |
premiership | نخست وزیری |
citizenship | تابعیت |
He has kept his friendship with Tony going for 20 years.
او 20 سال است که دوستی خود را با تونی حفظ کرده است.
They suffered a lot of hardship when they first arrived in the country.
آنها در بدو ورود به کشور سختی های زیادی را متحمل شدند.
-some
troublesome | دردسر ساز |
bothersome | مزاحم |
loathsome | نفرت انگیز |
Wasps can be troublesome in late summer.
زنبورها در اواخر تابستان می توانند دردسر ساز شوند.
-ure
closure | بسته |
fracture | شکست، شکستگی |
measure | اندازه گرفتن |
exposure | قرار گرفتن در معرض خطر |
failure | شکست |
He said the marriage broke down due to a failure to communicate openly.
او گفت که ازدواج به دلیل عدم برقراری ارتباط آشکار به هم خورد.
She was disappointed about the closure of the business.
او از بسته شدن کسب و کار ناامید شد.
-y
funny | خنده دار |
scary | ترسناک |
wintry | زمستانی |
feathery | پردار |
messy | بی نظم / نامرتب |
My room is always messy!
اتاق من همیشه نامرتب است!
It was a beautiful wintry scene on Christmas Day.
این یک صحنه زیبای زمستانی در روز کریسمس بود.
مطالب مرتبط پیشنهادی:
پیشوند های متداول زبان انگلیسی (Prefixes)