لغات آلمانی سطح a2 pdf (لیست کامل در جدول)

لغات آلمانی سطح a2 pdf

اگر سطح A1 رو پشت سر گذاشتید و حالا می خواید با لغات آلمانی سطح A2 آشنا بشید، این مطلب مخصوص شماست! توی سطح A2 می تونید به زندگی واقعی نزدیک تر بشید و بهتر درباره نیاز ها، احساسات و تجربیاتتون بنویسید. 

تو شاین مطلب من تمام لغت های سطح A2 آلمانی رو به همراه آرتیکل، تلفظ و مثال در جمله براتون اوردم تا چیزی از قلم نیفته. اینطوری با خوندن هر لغت می تونید نحوه بیان اون رو هم کامل یاد بگیرید.

پس بریم که یاد بگیریم! 

دانلود لغات آلمانی سطح pdf a2

در سطح A2 آلمانی چه لغاتی یاد می‌گیریم؟

سطح A2 دومین مرحله از سطح مقدماتی زبان آلمانیه. برای رسیدن به این سطح باید حدود ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ لغت پرکاربرد رو بلد باشی.

وقتی به سطح A2 رسیدی، می‌تونی:

  • درباره‌ی خودت و خانواده‌ت راحت حرف بزنی
  • تو خرید، سفر، کار و موقعیت‌های روزمره ارتباط برقرار کنی
  • جمله‌های ساده و کاربردی رو بفهمی و خودت استفاده کنی
  • درباره‌ی نیازها و تجربه‌هات بنویسی

تو سطح A1 با واژه‌های پایه‌ای مثل سلام، خانواده و اعداد آشنا شدی. اما تو سطح A2 لغاتت به زندگی واقعی نزدیک‌تر می‌شن. مثلاً یاد می‌گیری چطور درباره‌ی:

  • شغل و کار
  • خانه و زندگی روزمره
  • سلامتی و بدن
  • تعطیلات و سفر
  • احساسات و برنامه‌های آینده

صحبت کنی.

یاد گرفتن این لغات پایه و اساس مکالمه روان در سطح B1 هم هست. یعنی با یادگیری A2، مسیرت برای صحبت کردن راحت‌تر و طبیعی‌تر می‌ شه.

لغات آلمانی مربوط به خانواده و روابط شخصی

لغات آلمانی مربوط به خانواده و روابط شخصی در سطح a2

لغت آلمانی معنی فارسی آرتیکل تلفظ فارسی حالت جمع جمله آلمانی معنی فارسی
Familie خانواده die فامیلیه Familien Meine Familie ist sehr groß. خانواده من خیلی بزرگ است.
Vater پدر der فاتر Väter Mein Vater arbeitet jeden Tag. پدرم هر روز کار می‌کند.
Mutter مادر die موتر Mütter Meine Mutter kocht gern. مادرم آشپزی کردن را دوست دارد.
Sohn پسر der زون Söhne Mein Sohn geht zur Schule. پسرم به مدرسه می‌رود.
Tochter دختر die تُختِر Töchter Meine Tochter spielt draußen. دخترم بیرون بازی می‌کند.
Bruder برادر der بروُدر Brüder Mein Bruder ist älter als ich. برادرم از من بزرگ‌تر است.
Schwester خواهر die شوِستر Schwestern Meine Schwester liest ein Buch. خواهرم کتاب می‌خواند.
Eltern والدین die Pl. اِلترن Meine Eltern wohnen in Berlin. والدینم در برلین زندگی می‌کنند.
Großvater پدربزرگ der گروس‌فاتر Großväter Mein Großvater erzählt Geschichten. پدربزرگم داستان تعریف می‌کند.
Großmutter مادربزرگ die گروس‌موتر Großmütter Meine Großmutter backt Kuchen. مادربزرگم کیک می‌پزد.
Onkel عمو / دایی der اونکِل Onkel Mein Onkel arbeitet in einer Firma. عمویم در یک شرکت کار می‌کند.
Tante عمه / خاله die تانته Tanten Meine Tante wohnt in Hamburg. خاله‌ام در هامبورگ زندگی می‌کند.
Cousin پسرعمو / پسرخاله der کوزَن Cousins Mein Cousin ist sehr nett. پسرخاله‌ام خیلی مهربان است.
Cousine دخترعمو / دخترخاله die کوزینِه Cousinen Meine Cousine spielt Fußball. دخترخاله‌ام فوتبال بازی می‌کند.
Neffe برادرزاده (پسر) der نِفِه Neffen Mein Neffe ist zwei Jahre alt. برادرزاده‌ام دو ساله است.
Nichte برادرزاده (دختر) die نیشتِه Nichten Meine Nichte liebt Tiere. خواهرزاده‌ام عاشق حیوانات است.
Enkel نوه (پسر) der اِنکِل Enkel Mein Enkel besucht mich oft. نوه‌ام اغلب من را ملاقات می‌کند.
Enkelin نوه (دختر) die اِنکِلین Enkelinnen Meine Enkelin spielt Klavier. نوه دخترم پیانو می‌نوازد.
Ehemann شوهر der اِه‌اِمان Ehemänner Mein Ehemann kocht gern. شوهرم آشپزی کردن را دوست دارد.
Ehefrau همسر (زن) die اِه‌اِفراو Ehefrauen Meine Ehefrau arbeitet im Büro. همسرم در دفتر کار می‌کند.
Partner شریک زندگی (مرد) der پارتنِر Partner Mein Partner ist sehr freundlich. شریکم خیلی مهربان است.
Partnerin شریک زندگی (زن) die پارتنِرین Partnerinnen Meine Partnerin liest gern Bücher. شریکم (زن) کتاب خواندن را دوست دارد.
Freund دوست (مذکر) der فرُیند Freunde Mein Freund hilft mir oft. دوستم اغلب به من کمک می‌کند.
Freundin دوست (مونث) die فرُیندین Freundinnen Meine Freundin kommt morgen. دوستم (زن) فردا می‌آید.
Beziehung رابطه die بتسی‌هونگ Beziehungen Wir haben eine gute Beziehung. ما رابطه خوبی داریم.
Hochzeit مراسم ازدواج die هوخ‌تسایت Hochzeiten Ihre Hochzeit war wunderschön. عروسی او خیلی زیبا بود.
Liebe عشق die لیبِه Lieben Liebe ist sehr wichtig im Leben. عشق در زندگی خیلی مهم است.
Streit دعوا / مشاجره der شترایت Streite Wir hatten gestern einen Streit. دیروز با هم دعوا کردیم.
Kind کودک das کیند Kinder Das Kind spielt im Garten. بچه در باغ بازی می‌کند.
Baby نوزاد das بیبی Babys Das Baby schläft jetzt. نوزاد الان خواب است.
Nachbar همسایه (مرد) der ناخبار Nachbarn Mein Nachbar ist sehr nett. همسایه من خیلی مهربان است.
Nachbarin همسایه (زن) die ناخبارین Nachbarinnen Die Nachbarin hilft mir oft. همسایه خانم اغلب به من کمک می‌کند.
Familiemitglied عضو خانواده das فامیلیه‌مت‌گلیید Familienmitglieder Jedes Familiemitglied hat eine Aufgabe. هر عضو خانواده یک کار دارد.

لغات آلمانی مربوط به کار و شغل

لغت آلمانی معنی فارسی آرتیکل تلفظ فارسی حالت جمع جمله آلمانی معنی فارسی
Arbeit کار die آربایت Arbeiten Ich habe heute viel Arbeit. امروز کار زیادی دارم.
Beruf شغل / حرفه der بِروُف Berufe Mein Beruf macht mir Spaß. شغلم برایم لذت‌بخش است.
Firma شرکت die فیرما Firmen Ich arbeite in einer großen Firma. من در یک شرکت بزرگ کار می‌کنم.
Büro دفتر / اداره das بیرو Büros Das Büro ist sehr modern. دفتر کار خیلی مدرن است.
Arbeitsplatz محل کار der آربایتس‌پلاتس Arbeitsplätze Mein Arbeitsplatz ist neben dem Fenster. محل کارم کنار پنجره است.
Kollege همکار (مرد) der کُلیگه Kollegen Mein Kollege hilft mir oft. همکارم اغلب به من کمک می‌کند.
Kollegin همکار (زن) die کُلیگین Kolleginnen Meine Kollegin ist sehr freundlich. همکارم (زن) خیلی مهربان است.
Chef رئیس (مرد) der شِف Chefs Der Chef ist streng, aber fair. رئیس سختگیر است ولی منصف است.
Chefin رئیس (زن) die شِفین Chefinnen Die Chefin gibt klare Anweisungen. رئیس زن دستورهای واضح می‌دهد.
Mitarbeiter کارمند (مرد) der میت‌آربایتر Mitarbeiter Die Mitarbeiter arbeiten gut zusammen. کارمندان با هم خوب همکاری می‌کنند.
Mitarbeiterin کارمند (زن) die میت‌آربایتِرین Mitarbeiterinnen Die Mitarbeiterin ist sehr kompetent. کارمند زن خیلی ماهر است.
Chefsekretärin منشی مدیر die شِف‌زِکرِتِرین Chefsekretärinnen Die Chefsekretärin organisiert alles. منشی رئیس همه چیز را سازمان‌دهی می‌کند.
Angestellte کارمند der/die آنگِشتِلتِه Angestellten Die Angestellten bekommen gute Gehälter. کارکنان حقوق خوبی دریافت می‌کنند.
Arbeitgeber کارفرما der آربایت‌گیبِر Arbeitgeber Der Arbeitgeber ist zufrieden mit der Arbeit. کارفرما از کار راضی است.
Arbeitnehmer کارگر / کارمند der آربایت‌نِمِر Arbeitnehmer Der Arbeitnehmer hat Anspruch auf Urlaub. کارمند حق مرخصی دارد.
Team گروه کاری das تیم Teams Unser Team arbeitet gut zusammen. تیم ما با هم خوب کار می‌کند.
Erfahrung تجربه die اِرفارونگ Erfahrungen Ich habe viel Erfahrung in diesem Bereich. من تجربه زیادی در این حوزه دارم.
Gehalt حقوق das گِهالت Gehälter Mein Gehalt wird jeden Monat überwiesen. حقوقم هر ماه واریز می‌شود.
Lohn مزد der لون Löhne Der Lohn ist höher als erwartet. دستمزد بالاتر از حد انتظار است.
Vertrag قرارداد der فِرتراگ Verträge Ich habe einen neuen Vertrag unterschrieben. من یک قرارداد جدید امضا کرده‌ام.
Bewerbung درخواست شغلی die بِوِربونگ Bewerbungen Ich schreibe eine Bewerbung für die Stelle. من برای این شغل درخواست می‌دهم.
kündigen استعفا دادن کوندیگن Ich möchte meinen Job kündigen. می‌خواهم شغلم را ترک کنم.
Einstellung استخدام die آین‌ش‌تِلونگ Einstellungen Die Einstellung neuer Mitarbeiter beginnt im Mai. استخدام کارمندان جدید از ماه مه شروع می‌شود.
Arbeitszeit ساعت کاری die آربایتس‌تسایت Arbeitszeiten Meine Arbeitszeit ist von 9 bis 17 Uhr. ساعت کاری من از ۹ تا ۱۷ است.
Schicht شیفت کاری die شیخت Schichten Ich arbeite in der Nachtschicht. من در شیفت شب کار می‌کنم.
Pause استراحت / وقفه die پاوزه Pausen Wir machen eine kurze Pause. ما یک استراحت کوتاه می‌کنیم.
Berufserfahrung سابقه کاری die بِروُفس‌اِرفارونگ Berufserfahrungen Berufserfahrung ist wichtig für diese Stelle. تجربه کاری برای این شغل مهم است.
Karriere مسیر شغلی / پیشرفت die کاریِره Karrieren Sie möchte eine erfolgreiche Karriere haben. او می‌خواهد یک شغل موفق داشته باشد.
Praktikum کارآموزی das پرَکتیکوم Praktika Ich mache ein Praktikum in einer Firma. من در یک شرکت کارآموزی می‌کنم.
Chefetage طبقه مدیران die شِف‌اِتازه Chefetagen Die Chefetage ist im obersten Stock. دفتر مدیریت در طبقه بالاست.
Arbeitsplatzverlust از دست دادن شغل der آربایتس‌پلاتس‌فِرلوسْت Arbeitsplatzverluste Viele Menschen fürchten den Arbeitsplatzverlust. بسیاری از مردم از دست دادن شغل می‌ترسند.
Vorstellungsgespräch مصاحبه کاری das فُرش‌تِلونگ‌گِشپِرِش Vorstellungsgespräche Ich habe morgen ein Vorstellungsgespräch. فردا مصاحبه کاری دارم.
Bewerbungsgespräch مصاحبه استخدام das بِوِربونگ‌گِشپِرِش Bewerbungsgespräche Das Bewerbungsgespräch dauert eine Stunde. مصاحبه شغلی یک ساعت طول می‌کشد.
Arbeitslosigkeit بیکاری die آربایتس‌لوزیخکایت Arbeitslosigkeit ist ein großes Problem. بیکاری یک مشکل بزرگ است.
Ausbildung آموزش فنی / کارآموزی die آوس‌بیدلونگ Ausbildungen Ich mache eine Ausbildung als Elektriker. من دوره آموزشی برقکار را می‌گذرانم.
Berufsschule مدرسه فنی / حرفه‌ای die بِروُف‌شوله Berufsschulen Die Berufsschule beginnt um 8 Uhr. مدرسه فنی ساعت ۸ شروع می‌شود.
Arbeitsplatzsicherheit امنیت شغلی die آربایتس‌پلاتس‌زیخرهایت Arbeitsplatzsicherheiten Arbeitsplatzsicherheit ist sehr wichtig. امنیت شغلی خیلی مهم است.

لغات مربوط به غذا و خرید

لغات مربوط به غذا و خرید در سطح a2 

لغت آلمانی معنی فارسی تلفظ (فارسی) جمع (Plural) جمله آلمانی معنی فارسی
das Brot نان داس بروت die Brote Ich kaufe frisches Brot. من نان تازه می‌خرم.
die Butter کره دی بوتر Ich brauche Butter für das Frühstück. من برای صبحانه به کره نیاز دارم.
der Käse پنیر در کِزه Der Käse schmeckt sehr gut. پنیر خیلی خوشمزه است.
das Ei تخم‌مرغ داس آی die Eier Ich koche ein Ei zum Frühstück. یک تخم‌مرغ برای صبحانه می‌پزم.
der Apfel سیب در آپفل die Äpfel Der Apfel ist süß und lecker. سیب شیرین و خوشمزه است.
die Banane موز دی بانانه die Bananen Ich esse jeden Morgen eine Banane. هر صبح یک موز می‌خورم.
das Wasser آب داس واسر Ich trinke ein Glas Wasser. یک لیوان آب می‌نوشم.
die Milch شیر دی میلخ Die Milch ist frisch. شیر تازه است.
der Kaffee قهوه در کافه Ich trinke morgens Kaffee. صبح‌ها قهوه می‌نوشم.
der Tee چای در ته Ich trinke gern grünen Tee. من چای سبز دوست دارم.
das Fleisch گوشت داس فلایش Das Fleisch ist sehr zart. گوشت خیلی نرم است.
das Gemüse سبزیجات داس گِموزه Ich kaufe frisches Gemüse. من سبزیجات تازه می‌خرم.
der Fisch ماهی در فیش die Fische Der Fisch ist gesund. ماهی سالم است.
das Obst میوه داس اُپست Ich esse Obst nach dem Essen. بعد از غذا میوه می‌خورم.
der Reis برنج در رایس Ich koche Reis zum Abendessen. من برای شام برنج می‌پزم.
die Suppe سوپ دی زوپه die Suppen Die Suppe ist heiß. سوپ داغ است.
das Salz نمک داس زالتس Ich brauche Salz für die Suppe. برای سوپ به نمک نیاز دارم.
der Zucker شکر در تسوکر Ich nehme Zucker in meinen Kaffee. من قهوه‌ام را با شکر می‌خورم.
der Markt بازار در مارکت die Märkte Ich gehe jeden Samstag auf den Markt. هر شنبه به بازار می‌روم.
der Supermarkt سوپرمارکت در زوپِرمارکت die Supermärkte Der Supermarkt ist gleich um die Ecke. سوپرمارکت همین اطراف است.
der Verkäufer فروشنده (مرد) در فِرکویفر die Verkäufer Der Verkäufer ist sehr freundlich. فروشنده خیلی مهربان است.
die Verkäuferin فروشنده (زن) دی فِرکویفرین die Verkäuferinnen Die Verkäuferin hilft mir beim Einkaufen. فروشنده خانم به من در خرید کمک می‌کند.
der Kunde مشتری (مرد) در کونده die Kunden Der Kunde ist König. مشتری پادشاه است.
die Kundin مشتری (زن) دی کون‌دین die Kundinnen Die Kundin fragt nach dem Preis. مشتری خانم درباره قیمت می‌پرسد.
das Geld پول داس گِلد Ich habe nicht genug Geld. پول کافی ندارم.
der Preis قیمت در پرایس die Preise Der Preis ist zu hoch. قیمت خیلی بالاست.
der Einkauf خرید در آین‌کاف die Einkäufe Ich mache den Einkauf im Supermarkt. خرید را در سوپرمارکت انجام می‌دهم.
der Einkaufswagen چرخ خرید در آین‌کافس‌واگن die Einkaufswagen Der Einkaufswagen ist voll. سبد خرید پر است.
die Rechnung فاکتور / صورتحساب دی رِخ‌نونگ die Rechnungen Kann ich bitte die Rechnung haben? می‌توانم لطفاً صورتحساب را داشته باشم؟
der Laden مغازه در لادن die Läden Der Laden ist geschlossen. مغازه بسته است.
der Verkäuferstand دکه فروش در فِرکویفر‌شتَند die Verkäuferstände Der Verkäuferstand verkauft Obst und Gemüse. غرفه فروشنده میوه و سبزی می‌فروشد.

لغات آلمانی مربوط به خانه و زندگی روزمره

لغت آلمانی آرتیکل تلفظ فارسی معنی فارسی مثال در جمله معنی جمله
das Haus das داس هاوس خانه Mein Haus ist groß. خانه‌ی من بزرگ است.
die Wohnung die دی وونونگ آپارتمان Meine Wohnung hat zwei Zimmer. آپارتمان من دو اتاق دارد.
das Zimmer das داس تسیمِر اتاق Das Zimmer ist hell und schön. اتاق روشن و زیباست.
die Küche die دی کُشه آشپزخانه In der Küche koche ich jeden Tag. در آشپزخانه هر روز آشپزی می‌کنم.
das Bad das داس باد حمام Das Bad ist neben der Küche. حمام کنار آشپزخانه است.
das Bett das داس بِت تخت‌خواب Ich liege im Bett und lese ein Buch. روی تخت دراز کشیده‌ام و کتاب می‌خوانم.
der Tisch der دیر تیش میز Der Tisch steht im Wohnzimmer. میز در اتاق نشیمن قرار دارد.
der Stuhl der دیر اشتول صندلی Ich sitze auf dem Stuhl. روی صندلی نشسته‌ام.
das Sofa das داس زوفا مبل Das Sofa ist sehr bequem. مبل خیلی راحت است.
der Schrank der دیر شرانک کمد Die Kleidung ist im Schrank. لباس‌ها در کمد هستند.
das Fenster das داس فِنستِر پنجره Das Fenster ist offen. پنجره باز است.
die Tür die دی تور در Bitte mach die Tür zu! لطفاً در را ببند!
der Teppich der دیر تِپیخ فرش Der Teppich ist neu. فرش جدید است.
die Lampe die دی لامپه چراغ Die Lampe ist sehr hell. چراغ خیلی روشن است.
der Fernseher der دیر فِرنزِه‌اِر تلویزیون Ich sehe abends fern. من عصرها تلویزیون تماشا می‌کنم.
der Kühlschrank der دیر کول‌شرانک یخچال Im Kühlschrank ist keine Milch. در یخچال هیچ شیری نیست.
der Herd der دیر هِرد اجاق گاز Der Herd funktioniert gut. اجاق گاز خوب کار می‌کند.
die Waschmaschine die دی واش‌ماشینه ماشین لباسشویی Die Waschmaschine ist kaputt. ماشین لباسشویی خراب است.
der Spiegel der دیر اشپیگل آینه Der Spiegel hängt im Bad. آینه در حمام آویزان است.
der Balkon der دیر بالکُن بالکن Wir frühstücken auf dem Balkon. ما در بالکن صبحانه می‌خوریم.

لغات آلمانی مربوط به سلامت و بدن

 لغات آلمانی مربوط به سلامت و بدن در سطح a2

لغت آلمانی آرتیکل تلفظ فارسی معنی فارسی مثال در جمله معنی جمله
der Körper der دیر کِرپِر بدن Der Körper braucht Bewegung. بدن به تحرک نیاز دارد.
der Kopf der دیر کُپف سر Ich habe Kopfschmerzen. من سردرد دارم.
das Gesicht das داس گِزیشت صورت Sie wäscht ihr Gesicht. او صورتش را می‌شوید.
das Auge das داس آوگه چشم Ich habe etwas im Auge. چیزی داخل چشمم رفته است.
das Ohr das داس اُر گوش Mein Ohr tut weh. گوشم درد می‌کند.
die Nase die دی نازه بینی Er hat eine verstopfte Nase. او بینی‌اش گرفته است.
der Mund der دیر مُند دهان Mach den Mund auf, bitte. لطفاً دهانت را باز کن.
der Zahn der دیر تسـان دندان Ich muss zum Zahnarzt gehen. باید به دندان‌پزشک بروم.
der Hals der دیر هالس گلو / گردن Mein Hals tut weh. گلویم درد می‌کند.
die Hand die دی هَند دست Ich wasche mir die Hände. دست‌هایم را می‌شویم.
der Arm der دیر آرم بازو Mein Arm ist gebrochen. بازوی من شکسته است.
das Bein das داس باین پا (از ران تا مچ) Mein Bein ist verletzt. پای من زخمی شده است.
der Fuß der دیر فوس پا (کف پا) Mein Fuß tut weh. کف پایم درد می‌کند.
der Rücken der دیر روکن کمر Ich habe Rückenschmerzen. من کمردرد دارم.
das Herz das داس هِرتس قلب Das Herz schlägt schnell. قلب به‌سرعت می‌تپد.
der Magen der دیر ماگن معده Mein Magen ist leer. معده‌ام خالی است.
die Gesundheit die دی گزوندهایت سلامتی Gesundheit ist sehr wichtig. سلامتی بسیار مهم است.
die Krankheit die دی کرانکهایت بیماری Er hat eine schlimme Krankheit. او بیماری بدی دارد.
das Medikament das داس مدیکامِنت دارو Ich nehme meine Medikamente regelmäßig. داروهایم را منظم مصرف می‌کنم.
der Arzt der دیر آرتست دکتر (پزشک مرد) Der Arzt untersucht den Patienten. دکتر بیمار را معاینه می‌کند.
die Ärztin die دی اِرستین دکتر (پزشک زن) Die Ärztin ist sehr freundlich. خانم دکتر خیلی مهربان است.
das Krankenhaus das داس کرانکن‌هاوس بیمارستان Er ist im Krankenhaus. او در بیمارستان است.
die Apotheke die دی آپوتِکه داروخانه Ich gehe in die Apotheke. من به داروخانه می‌روم.
die Tablette die دی تابلِته قرص Ich nehme eine Tablette gegen Schmerzen. یک قرص برای درد می‌خورم.
das Pflaster das داس فلاس‌تر چسب زخم Ich brauche ein Pflaster. به چسب زخم نیاز دارم.

 لغات آلمانی مربوط به سفر و جهت ها

 لغات آلمانی مربوط به سفر و جهت ها در سطح a2

لغت آلمانی آرتیکل تلفظ فارسی معنی فارسی مثال در جمله معنی جمله
die Reise die دی رَیزه سفر Die Reise nach Berlin war toll. سفر به برلین عالی بود.
der Zug der دیر تسوگ قطار Der Zug kommt pünktlich an. قطار سر وقت می‌رسد.
der Bahnhof der دیر بانهوف ایستگاه قطار Ich warte am Bahnhof. من در ایستگاه قطار منتظرم.
das Flugzeug das داس فلوگتسویک هواپیما Das Flugzeug startet um zehn Uhr. هواپیما ساعت ده بلند می‌شود.
der Flughafen der دیر فلوگهافن فرودگاه Wir fahren zum Flughafen. ما به فرودگاه می‌رویم.
der Bus der دیر بوس اتوبوس Der Bus ist sehr voll. اتوبوس خیلی شلوغ است.
die Bushaltestelle die دی بوس‌هالت‌اش‌تِله ایستگاه اتوبوس Die Bushaltestelle ist gleich hier. ایستگاه اتوبوس همین‌جاست.
das Taxi das داس تاکسی تاکسی Ich nehme ein Taxi zum Hotel. من یک تاکسی تا هتل می‌گیرم.
das Auto das داس آوتو ماشین Mein Auto steht vor dem Haus. ماشینم جلوی خانه پارک شده است.
die Straße die دی شتراسه خیابان Diese Straße ist sehr lang. این خیابان خیلی طولانی است.
die Kreuzung die دی کرویتس‌ونگ تقاطع An der Kreuzung gehst du links. در تقاطع به سمت چپ برو.
die Richtung die دی ریختونگ جهت In welche Richtung ist der Bahnhof? ایستگاه قطار در چه جهتی است؟
nach links ناخ لینکس به چپ Geh nach links! به سمت چپ برو!
nach rechts ناخ رِشتس به راست Bieg nach rechts ab! به سمت راست بپیچ!
geradeaus گِراده‌آوس مستقیم Gehen Sie geradeaus! مستقیم بروید!
die Karte die دی کارته نقشه / بلیت Ich kaufe eine Fahrkarte. من یک بلیط می‌خرم.
das Hotel das داس هوتل هتل Unser Hotel liegt im Zentrum. هتل ما در مرکز شهر قرار دارد.
der Koffer der دیر کُفِر چمدان Mein Koffer ist sehr schwer. چمدانم خیلی سنگین است.
der Pass der دیر پَس گذرنامه Ich habe meinen Pass vergessen. گذرنامه‌ام را فراموش کرده‌ام.
der Urlaub der دیر اورلاوب تعطیلات Ich mache Urlaub in Italien. من در ایتالیا تعطیلات می‌گذرانم.
das Meer das داس مِر دریا Wir fahren ans Meer. ما به سمت دریا می‌رویم.
der Strand der دیر شتِرَند ساحل Am Strand ist es sonnig. در ساحل هوا آفتابی است.
die Stadt die دی شتات شهر Die Stadt ist sehr schön. شهر خیلی زیباست.
das Land das داس لَند کشور / روستا Deutschland ist ein schönes Land. آلمان کشور زیبایی است.

لغات آلمانی مربوط به زمان، فصل ها و آب و هوا

لغت آلمانی آرتیکل تلفظ فارسی معنی فارسی مثال در جمله معنی جمله
die Zeit die دی تسایت زمان Ich habe keine Zeit. من وقت ندارم.
die Uhr die دی اوغا ساعت Wie spät ist es? – Es ist drei Uhr. ساعت چنده؟ – ساعت سه است.
die Minute die دی مینوتِه دقیقه Eine Minute, bitte! یک دقیقه لطفاً!
die Stunde die دی شتوندِه ساعت (واحد زمانی) Ich arbeite acht Stunden am Tag. من روزی هشت ساعت کار می‌کنم.
der Tag der دیر تاگ روز Heute ist ein schöner Tag. امروز روز زیبایی است.
die Woche die دی ووخه هفته Eine Woche hat sieben Tage. یک هفته هفت روز دارد.
der Monat der دیر مونات ماه Der Monat Mai ist warm. ماه مه گرم است.
das Jahr das داس یار سال Das Jahr hat zwölf Monate. سال دوازده ماه دارد.
der Frühling der دیر فریولینگ بهار Im Frühling blühen die Blumen. در بهار گل‌ها شکوفه می‌دهند.
der Sommer der دیر زومِر تابستان Im Sommer ist es sehr heiß. در تابستان هوا خیلی گرم است.
der Herbst der دیر هِرْبْست پاییز Im Herbst fallen die Blätter. در پاییز برگ‌ها می‌ریزند.
der Winter der دیر وینتِر زمستان Im Winter schneit es oft. در زمستان اغلب برف می‌بارد.
das Wetter das داس وِتِر هوا / وضعیت آب‌وهوا Das Wetter ist heute schön. هوا امروز خوب است.
die Sonne die دی زُنه خورشید / آفتاب Die Sonne scheint. خورشید می‌تابد.
der Regen der دیر رِگِن باران Es regnet seit gestern. از دیروز باران می‌بارد.
der Schnee der دیر شنِه برف Im Januar gibt es viel Schnee. در ژانویه برف زیادی می‌بارد.
der Wind der دیر ویند باد Der Wind ist sehr stark. باد خیلی شدید است.
die Wolke die دی وُلکِه ابر Viele Wolken am Himmel. ابرهای زیادی در آسمان هستند.
der Himmel der دیر هیمل آسمان Der Himmel ist blau. آسمان آبی است.
die Temperatur die دی تِمپِراتور دما Die Temperatur ist heute niedrig. دما امروز پایین است.
warm وارم گرم Es ist warm draußen. بیرون هوا گرم است.
kalt کالت سرد Es ist sehr kalt im Winter. در زمستان خیلی سرد است.
sonnig زُنیش آفتابی Morgen wird es sonnig. فردا هوا آفتابی می‌شود.
windig ویندیش بادی Es ist heute windig. امروز هوا بادی است.
regnerisch رِگنِریش بارانی Der Tag ist regnerisch. روز بارانی است.
bewölkt بِوُلت ابری Der Himmel ist bewölkt. آسمان ابری است.
der Morgen der دیر مورگن صبح Am Morgen trinke ich Kaffee. صبح‌ها قهوه می‌نوشم.
der Abend der دیر آ‌بِنت عصر / شب Wir gehen am Abend spazieren. ما عصر به پیاده‌روی می‌رویم.
die Nacht die دی ناخت شب In der Nacht ist es ruhig. در شب آرام است.

چطور آلمانی رو بهتر و سریع تر یاد بگیریم؟

اگر برنامه ای مثل مهاجرت دارید و می خواید توی زمان مشخصی به سطح خوبی از زبان آلمانی برسید، باید توی کلاس های زبان آلمانی شرکت کنید. یکی از بهترین موسسه هایی که افراد زیادی بهش مراجعه می کنن آموزشگاه زبان دهخدا هست. این موسسه در شهر تهران فعاله و به عنوان یکی از با تجربه ترین آموزشگاه ها تو برگزاری کلاس آلمانی فعالیت می کنه. اساتید با تجربه داره و طبق برنامه زمانی خودتون براتون برنامه ریزی می کنن. مزیت بزرگش هم اینه که به صورت آنلاین از هرجای ایران می تونید ثبت نام کنید.

​دوره تخصصی آموزش زبان آلمانی از مبتدی تا پیشرفته

مطالب مرتبط:

لغات آلمانی سطح a1 pdf (لیست کامل در جدول)

جدول آرتیکل های آلمانی (لیست کامل)

بهترین فیلم آلمانی برای یادگیری زبان a1

آخـــرین مقالات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را با ما درمیان بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

icon
×
5 +

ورود | ثبت نام

Welcome to Dehkhoda Language Institue

به جمع خانواده دهخدا در اینستاگرام بپیوندید!

ورود | ثبت نام